ستاد اقامه نماز
۱۴۰۳/۱/۱۰
پرسش وپاسخ
1ـ آيا پاكي دل كافي نيست و حتماً بايد نماز بخوانيم؟
پاسخ اول: مي دانيم يكي از صفات خداوند متعال، حكيم است؛ يعني هيچ كاري را بدون حكمت انجام نمي دهد. اينكه خداوند نماز را واجب كرده است ـ با اينكه مي توانست به صرف راز و نياز اكتفا كند ـ حتماً دليلي و حكمتي داشته كه او با علم و تدبير بي نهايتش از آن اطلاع دارد؛ چون اگر اين گونه نباشد بايد ـ نعوذ باللّه ـ بگوييم خداوند در واجب كردن نماز، كار عبث و بيهوده اي انجام داده است. پس، از حكيم بودن خداوند مي فهميم كه در وجوب و اقامه نماز فايده ها و آثار بسيار زيادي وجود دارد كه چيزي جاي آن را نمي گيرد.

پاسخ دوم: يكي از علتهاي تشريع احكام از طرف خداوند بر بندگانش، امتحان كردن آنهاست. خداوند از بين بندگان، آنان را كه روحيه اطاعت كامل دارند بر مي گزيند و آنان كه بي چون و چرا به فرمانهاي خدايشان عمل مي كنند در امتحان اطاعت از خدا نمره قبولي مي گيرند. پس يكي از علل واجب شدن نماز اين است كه خداوند قصد داشته است كه با اين دستور بندگانش را بيازمايد تا معلوم شود چه كسي راز و نياز خود با خدا را به همان صورت كه خداوند فرموده انجام مي دهد و چه كسي سرپيچي مي كند؛ تا هر دو به پاداش و جزاي عملشان برسند.

پاسخ سوم: مي پرسيم: پاكي دل يعني چه؟ اگر بگوييد: به معناي اين است كه انسان در دل خود نسبت به همه كس و همه چيز حسن ظن داشته باشد و دلش آلوده به نيتهاي پليد و زشت نباشد؛ مي گوييم: پاكي دل به اين معنا ـ يا به هر معناي ديگري ـ وقتي مي تواند جاي نماز را بگيرد و ما را از خواندن نماز بي نياز كند كه تمام فايده ها و آثار و حكمتهايي را كه در نماز وجود دارد دارا باشد؛ آيا پاكي دل چنين جامعيتي دارد؟ اينك با ذكر فايده ها و آثار و فلسفه وجوب نماز پاسخ اين پرسش را به خود شما وامي گذاريم.

آثار و فوايد نماز(1)
نماز، آثار و فوايد زيادي دارد كه در اينجا به اهم آنها اشاره مي كنيم:
1ـ از بين بردن گناهان
قرآن كريم مي فرمايد:
«و أقِم الصلوة طَرَفَي النّهار و زُلَفاً من اللّيل انّ الحسنات يُذهِبْنَ السيئات ذلك ذكري للذّاكرين»(2)

«در دو طرف روز و اوايل شب نماز را بپادار، چه آنكه حسنات، سيئات را از بين مي برد. اين تذكري است براي آنان كه اهل تذكرند.»

در روايتي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود:

«كسي كه طبق دستور خداوند وضو بگيرد و نماز بخواند تمام گناهان گذشته اش آمرزيده مي شود.»(3)

2ـ طهارت روح
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود:

«مَثَل نماز در بين شما مَثَل نهري است كه در نزد هر يك از شماست كه در شبانه روز پنج بار خود را در آن مي شوييد و با اين شست و شو ديگر چرك و آلودگي در شما باقي نمي ماند؛ گناهان نيز با نمازهاي پنج گانه شست و شو مي شوند.»(4)

3ـ راندن شيطان
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: «نماز، شيطان را روسياه مي كند.»(5)

4ـ بازداري از فحشاء و منكر
قرآن كريم مي فرمايد:
«انّ الصلاة تَنهي عن الفحشاء و المنكر»(6)
«نماز انسان را از زشتيها و گناه باز مي دارد.»

5ـ استقامت و پايداري
قرآن كريم مي فرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلاة»(7)
«اي ايمان آورندگان! از صبر (روزه) و نماز ياري بجوييد.»

از حذيفه روايت شده است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ هرگاه به اندوه يا مشكلي برخورد مي كرد نماز مي خواند.(8)

6ـ نزول رحمت الهي
اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ فرمود:
«هنگامي كه مؤمن به نماز مي ايستد، شيطان به طرف او مي آيد و به سبب رحمتي كه آن مؤمن را از جانب خداوند در برگرفته، به او از روي حسد مي نگرد.»(9)

7ـ استجابت دعا
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود:
«براي كسي كه نماز واجبي را بخواند، در نزد خدا يك دعاي مستجاب وجود دارد.»

8ـ رسيدن به تمام خيرات
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: «نماز كليد هر خيري است.»(10)

9ـ تقرب به خداوند متعال
نيز از آن حضرت روايت شده كه فرمود: «نماز، مايه تقرب مؤمن است.»(11)

10ـ وارد شدن به بهشت برين
رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: «نماز، كليد بهشت است.»(12)

آن حضرت در روايتي زيبا براي نماز ده ويژگي ذكر كرده است:
«نماز ستون دين است؛ و در آن ده ويژگي وجود دارد: نوراني شدن صورت، نوراني شدن قلب، آرامش دهنده جسم، انيس قبر، محل فرود رحمت، چراغ آسمان، باعث سنگيني كفه ترازوي اعمال صالح، باعث كسب خشنودي خداوند، بهاي بهشت، سپر آتش؛ آن گاه فرمود: هر كس نماز را به پا دارد، به راستي دين خود را به پا داشته است و هر كس آن را ترك كند پس بي گمان دين خود را نابود كرده است.»(13)

در تفسير نمونه نيز آثاري براي اقامه نماز ذكر شده است:
1ـ نماز سدي در برابر گناهان آينده است؛ چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مي كند و نهال تقوي را در دل پرورش مي دهد، و مي دانيم «ايمان» و «تقوي» نيرومندترين سد در برابر گناه هستند؛

از حكيم بودن خداوند مي فهميم كه در وجوب و اقامه نماز فايده ها و آثار بسيار زيادي وجود دارد كه چيزي جاي آن را نمي گيرد.

2ـ نماز غفلت زداست؛ نماز به حكم اينكه در فواصل مختلف و در هر شبانه روز پنج بار انجام مي شود، مرتباً به انسان اخطار مي دهد، هشدار مي دهد، هدف آفرينش و موقعيت او را در جهان به او گوشزد مي كند؛

3ـ نماز، خودبيني و كبر را درهم مي شكند؛ چه آنكه انسان وقتي در هر شبانه روز 17 ركعت و در هر ركعت دو بار در برابر خدا پيشاني بر خاك مي گذارد، خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او مي بيند و پرده هاي غرور و خودخواهي را از خود كنار مي زند؛

4ـ نماز وسيله پرورش فضائل اخلاقي و تكامل معنوي انسان است؛ چرا كه انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديوار عالم طبيعت بيرون مي برد و به ملكوت آسمانها دعوت مي كند؛ با فرشتگان هم صدا مي شود و خود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا مي بيند. تكرار اين عمل در شبانه روز، آن هم با تكيه بر صفات خداوند، اثر قابل ملاحظه اي در پرورش فضايل اخلاقي در وجود انسان دارد؛

5ـ نماز قطع نظر از محتواي خود، با توجه به شرايط صحت، به پاكي در زندگي دعوت مي كند؛ چرا كه مي دانيم مكان نمازگزار، لباس نمازگزار، آبي كه با آن وضو يا غسل را انجام مي دهد بايد از هرگونه غصب و تجاوز به حقوق ديگران پاك باشد. بنابراين تكرار نماز در پنج وقت، خود دعوتي است به رعايت حقوق ديگران؛

6ـ نماز روح انضباط را در انسان تقويت مي كند؛ چرا كه دقيقاً بايد در اوقات معيني انجام گيرد و تأخير و تقديم آن، هر دو، موجب بطلان نماز است.(14)

فلسفه واجب شدن نماز
1ـ هشام بن حكم مي گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيدم چرا نماز واجب شده است با آنكه مردم را از كار و رسيدن به مشكلات و نيازهايشان باز مي دارد و باعث زحمت و رنج جسمي آنها مي شود؟ حضرت در پاسخ فرمود:

«اگر به مردم به غير از آمدن دين و وجود قرآن در بين آنها تذكري داده نمي شد و بدون ياد و خاطره پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ رها مي شدند، به همان سرنوشت پيروان اديان پيشين دچار مي شدند؛ آنها براي خود ديني و كتابي داشتند و عده اي را به سوي آيين خود فرا خواندند و در راه آن، جنگيدند. اما با رفتن آنها، دين و آيينشان هم كهنه شد و از بين رفت. خداي تبارك و تعالي چنين خواست كه مسلمانان نام و ياد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و دين او را از ياد نبرند. از اين رو نماز را بر ايشان واجب فرمود تا روزي پنج مرتبه به ياد او باشند و نامش را بر زبان آورند و نماز و ياد خدا از آنان خواسته شد تا مبادا از ياد خدا غافل شوند و فراموشش كنند و در نتيجه ياد و نامش محو شود.»(15)

2ـ در روايتي از حضرت علي ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود:

«خداوند براي پاك شدن بندگان از شرك ايمان را و براي دور ماندن آنان از غرور و كبر نماز را واجب كرد.»(16)

3ـ در روايتي امام رضا ـ عليه السلام ـ در بيان علت وجوب نماز فرمود:
«نماز، طاعتي است كه خداوند، بندگان را به آن امر كرده است؛ در نماز تعظيم و بزرگداشت خداوند است و هنگامي كه بنده سجده مي كند، در واقع به آستان حق تعالي خضوع كرده است؛ نيز در نماز، اقرار كردن بنده به اين است كه بالاتر از او خداوندي وجود دارد كه اين بنده او را عبادت و سجده مي كند.»(17)

با توجه به آثار و فوايدي كه تنها از نماز حاصل مي شود و با توجه به حكيم بودن خداوند و لزوم داشتن روحيه اطاعت بي چون وچرا از او و با نظر به اين كه وجوب نماز عللي داشته است، نتيجه مي گيريم كه هيچ گونه مناجات و راز و نيازي غير از نماز، فوايد و آثار نماز را نخواهد داشت و صرف پاكي دل نيز ـ به فرض اينكه بدون نماز بتوان به آن رسيد ـ براي انسان فايده اي نخواهد داشت.

2ـ چرا بايد نماز را در اوقات معيني بجا آورد و چرا در بعضي اوقات فضيلت بيشتري دارد؟
از اين پرسش، چند پاسخ داده شده است:
پاسخ نخست:
از امام حسن ـ عليه السلام ـ روايت شده است كه فرمود:

«عده اي از يهود نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آمدند و داناترين آنها درباره مسائلي از آن حضرت پرسش كرد؛ يكي از پرسشها اين بود كه گفت: "بفرماييد تا بدانم به چه دليل خداوند عز و جل، اين نمازهاي پنج گانه را در طول شبانه روز در پنج نوبت بر امت تو مقرر فرمود؟" پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: "خورشيد را در هنگام زوال، حلقه اي است كه به آن داخل مي شود(18) و در اين هنگام، هر چه در ميان عرش (آسمان) و زمين است به تسبيح و تحميد پروردگارم ـ جل جلاله ـ زبان مي گشايد و اين همان ساعتي است كه پروردگارم ـ جل جلاله ـ صلوات و رحمت و بركات خود را بر من نازل مي فرمايد و در اين موقع بر من و امتم نماز (ظهر) را واجب كرده و فرموده است: "أقم الصلوة لدلوك الشمس الي غَسق الليل"(19) و اين ساعتي است كه در روز قيامت جهنم را در صحراي محشر مي آورند. پس هيچ مؤمني نيست كه آن ساعت به نماز ايستاده باشد مگر آنكه خداوند بدنش را بر آتش حرام سازد؛ اما نماز عصر، همان ساعتي است كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ در آن وقت از شجره ممنوعه تناول كرد و خداوند عز و جل او را از بهشت بيرون راند. پس خداوند فرزندان و ذريه او را به خواندن اين نماز (عصر) تا روز قيامت امر و آن را براي امت من اختيار فرمود و اين نماز از محبوب ترين نمازها نزد خداوند است و مرا به محافظت آن از ميان نمازها سفارش فرموده است؛ نماز مغرب همان ساعتي است كه خداوند ـ عز و جل ـ بر آدم ـ عليه السلام ـ بخشود و توبه او را در آن موقع قبول كرد ... و اين سه ركعت نماز را بر امت من واجب فرمود و اين ساعتي است كه دعا در آن مستجاب مي شود و پروردگارم به من وعده فرمود كه هر كس در آن موقع در پيشگاهش دعا كند دعايش را مستجاب فرمايد. همين طور نماز عشاء يا نماز خفتن؛ همانا قبر را تاريكي و سياهي عظيمي است و روز قيامت را نيز تاريكي هولناكي است، پس پروردگارم ـ عز و جل ـ به من و امتم امر فرموده كه اين نماز (عشاء) را بجا آوريم تا روشني بخش قبرهايمان باشد و نيز براي اينكه به من و امتم نوري در گذشتن از صراط كرامت فرمايد و هيچ قدمي نيست كه در راه رفتن براي نماز عشاء برداشته شود مگر اينكه خداوند عز و جل آن بدن را بر آتش حرام سازد و اين نمازي است كه خداوند تعالي براي پيامبران مرسل پيش از من اختيار فرمود. اما نماز صبح؛ وقتي خورشيد از ميان دو شاخ (يا فرق سر) شيطان طلوع مي كند، پروردگارم مرا امر فرموده كه قبل از طلوع خورشيد، نماز صبح را بجاي آورم و پيش از آن كه كافران آفتاب را سجده آورند امت من خداوند عز و جل را سجده كنند.»(20)

پاسخ دوم:
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
«هنگامي كه آدم ـ عليه السلام ـ از بهشت رانده شد و به زمين هبوط كرد لكه سياهي در صورت او پيدا شد و از سر تا پاي او را فرا گرفت؛ آن حضرت به سبب اين لكه سياه كه بر تمامي اندامش پديد آمده بود بسيار اندوهگين و گريان شد، پس جبرئيل نزد آن حضرت آمد و به او گفت: اي آدم چه چيز تو را چنين به گريه انداخته است؟ جواب داد: از اين سياهي كه در بدنم پيدا شده گريانم. جبرئيل گفت: اي آدم برخيز و نماز كن كه اين، وقتِ نماز نخستين است. پس آدم برخاست و نماز گزارد، آن سياهي تا گردن او رسيد (از صورت او تا گردنش از سياهي پاك شد) بار ديگر جبرئيل در نوبت نماز دوم نزد آدم آمد و به او گفت: اي آدم برخيز و نماز بخوان كه اين، زمانِ نماز دوم است، آدم برخاست و نماز گزارد و آن سياهي تا ناف او پايين آمد، باز جبرئيل در وقت نماز سوم نزد او آمد و گفت: اي آدم برخيز و نماز بخوان كه اين، هنگام نماز سوم است. آدم برخاست و نماز گزارد و آن سياهي به زانوهاي او رسيد. بار ديگر جبرئيل در وقت نماز چهارم آمد. آدم برخاست و نماز خواند و همچنين وقت نماز پنجم باز آمد و گفت: وقت نماز پنجم شد. آدم نماز خواند و به كلي از آن سياهي كه سراپايش را فراگرفته بود بيرون آمد. پس حمد و ثناي خداوند متعال را به جاي آورد. در اين هنگام جبرئيل به آدم گفت: اي آدم! حال فرزندان تو در مورد اين نمازها همانند وضع تو مي باشد؛ هر كس از فرزندان تو كه در هر شبانه روز پنج نوبت نماز مقرر را بخواند از گناهان خارج مي شود آنچنان كه تو از اين لكه سياه بيرون آمدي.»(21)

پاسخ سوم
از حضرت امام رضا ـ عليه السلام ـ روايت است كه به فضل بن شاذان فرمود:
«چنانچه كسي بپرسد كه، چرا نماز در اين اوقات (اوقات معين و مخصوص) بدون تقدم و تأخر واجب شده است، جواب اين است كه اين اوقات براي همه مردم روي زمين معلوم و واضح است و عالِم و جاهل آن را به چهار وقت مي شناسند: غروب آفتاب خود آشكار و معلوم است كه در آن، نماز مغرب واجب شده است و فرو رفتن سرخي آفتاب (شفق) پس از غروب خورشيد معلوم و مشهور است كه آن وقت نماز عشاء است؛ و همچنين طلوع فجر روشن و آشكار است و آن، وقت نماز صبح است و زوال شمس نيز آشكار و معلوم است و در آن ظهر واجب مي شود و براي عصر وقت مخصوص و معيني مانند نمازهاي ديگر است و وقت آن پس از انجام ظهر است. و علت ديگر، اينكه خداوند دوست داشته كه بندگانش قبل از هر كاري، ابتدا طاعت خداوند را انجام دهند؛ پس ايشان را در اول طلوع روز، امر كرده است كه به عبادتش بپردازند و سپس در پي كار و روزي خويش روند و امر دنياي خود را اداره كنند، پس در اين وقت نماز صبح را بر ايشان واجب كرد و چون نيم روز شود از كار دست كشند و آن وقتي است كه مردم به جاي خود بازگردند و لباس از تن به در آرند و بياسايند و به خوردن مشغول شوند و استراحت كنند و در چنين هنگامي خداوند آنان را امر فرموده كه ابتدا به ذكر و عبادت او بپردازند، از اين رو ظهر را بر ايشان واجب كرده است تا به آن آغاز نمايند و سپس به كارهاي ديگر بپردازند و چون امور شخصي را انجام دادند و خواستند پي كار و كسب خود روند باز دستور نماز عصر را داده كه آن را انجام دهند، و سپس به كاري كه در نظر دارند رهسپار گشته و به اصلاح آن امر دنيايي خود پردازند، و چون شب شد، لباس از تن بيفكنند و به جايگاه و منزل بازگردند، پيش از هر كار بايد به عبادت و ذكر پروردگارشان ابتدا كنند و بعد به امور ديگر بپردازند، از اين رو نماز مغرب را بر ايشان واجب فرمود، و چون وقت استراحت و خواب آيد و از كوشش فراغت يافتند خداوند دوست داشته است كه در آغاز به عبادت و طاعت او پردازند، سپس در پي اموري كه مي خواهند انجام دهند روند و آنچنان باشند كه ابتدا كرده باشند در هر فصلي از ساعات شبانه روز به طاعت و پرستش او، و از اين جهت در اين وقت نماز عشاء را واجب كرد. پس چون اين دستور را به كار بندند او را فراموش نخواهند كرد و از او غافل نخواهند شد و در اين صورت دلهايشان سخت نگردد و رغبتشان نكاهد و اگر كسي بگويد: وقتي معين براي عصر نيست، مانند اوقات نمازهاي ديگر، چرا آن را بين ظهر و مغرب قرار داد و ميان عشاء و صبح، يا ميان صبح و ظهر قرار نداد؟ جواب اين است: براي آن كه هيچ وقتي براي مردم از ضعفاء و از كار بر كناران و اقويا و كارگزاران آسان تر و راحت تر و مناسب تر براي نماز عصر از اين وقت معين نيست، زيرا مردم همگي از اول روز به تجارت و معامله و آمد و رفت و كار و كوشش در رفع حوائج خود، و فعاليت در بازارهاي كسب مشغول اند، پس خداوند نخواست كه آنان را از به دست آوردن روزي به كار ديگر مشغول كند ... نيز مردم همگي قادر به شب خيزي نيستند و آن را درست هم درك نمي كنند و وقت آن در نيمه هاي شب اگر باشد، بيدار نمي شوند، هر چند واجب باشد و امكانش هم براي ايشان بسيار كم است، پس خداوند بر آنان آسان گرفت و نماز عصر را در سخت ترين ساعات شبانه روز مقرر نفرمود؛ بلكه وقت آن را در راحت ترين هنگام قرار داد، چنان كه خداوند ـ عز و جل ـ خود فرموده است: "يريد اللّه بكم اليُسر و لا يريدُ بكم العُسر".»(22)

پاسخ چهارم:
از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده است كه فرمود:
«افضل اوقات سه وقت است: هنگام زوال خورشيد (ظهر) و پس از آن مغرب، و هنگام سحر؛ پس خداوند دوست داشت كه براي قرب به او در اين اوقات سه گانه نماز به جاي آورده شود.»(23)

3ـ قرآن مي فرمايد: «نماز جز بر خاشعان سنگين است»،(24) چه كنيم خاشع باشيم تا نماز بر ما سنگين نباشد؟

از اين پرسش چند پاسخ داده شده است:
پاسخ اول: آيت الله جوادي آملي در تفسير تسنيم در ذيل آيات 45 و 46 از سوره بقره مي نويسد:

«قرآن كريم در آيه 46 به منشأ خشوع خاشعان اشاره كرده، مي فرمايد: ياد مرگ و قيامت، همه توان انسان را گرفته، قلب او را مي لرزاند و وي را خاشع مي سازد؛ زيرا همه غرورها و "من و ما" گفتنها از اين روست كه مرگ و عذاب قيامت از يادها رفته است وگرنه آنان كه به حساب و ميزان و بهشت و جهنم يقين دارند، يا دست كم گمانش را مي برند و از حال احتضار و احوال قبر غافل نيستند، خاكسار و خاشع و دل شكسته شده، به نماز و استعانت از دعا و بكاء رو مي آورند.»(25)

پاسخ دوم: علامه طباطبايي ـ قدس سره ـ در تفسير آيه 45 و 46 سوره بقره مي نويسد:
«تعبير به ظن در آيه 46 به جاي يقين، اشاره به اين است كه براي حصول خشوع در انسان كافي است كه متوجه شود خدايي دارد كه ممكن است به سوي او بازگردد و او را ملاقات كند.»

پاسخ سوم: در استفتائات عرفاني از حضرت آيت الله العظمي بهجت ـ حفظه اللّه ـ سؤال شده: «براي اين كه در انجام دادن فرمان الهي خصوصاً نماز، با خشوع باشيم، چه كنيم؟» ايشان پاسخ فرموده اند: «در اول نماز، توسل حقيقي به امام زمان (عج) كردن كه عمل را با تماميت مطلقه انجام بدهيد».(26)

پاسخ چهارم: در قرآن كريم راه حصول خشوع در اعراض و ترك اعمال لغو و بيهوده معرفي شده؛ آنجا كه مي فرمايد: «قد أفلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون الذين هم عن اللغو معرضون».(27)

نماز سدي در برابر گناهان آينده است؛ چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مي كند و نهال تقوي را در دل پرورش مي دهد.

چنان كه برخي از بزرگان عرفا از جمله حضرت آيت الله بهجت ـ حفظه الله ـ نيز در برخي از نصايحشان به اين مطلب تصريح كرده اند كه راه به دست آوردن خشوع، كنار گذاشتن كارهاي لغو و بي فايده است؛ يعني ترك آن كارهايي كه نه فايده دنيوي دارد و نه فايده اخروي.

پاسخ پنجم: در روايتي به ويژگيهاي انسان خاشع و راههاي به دست آوردن خشوع به خوبي اشاره شده است. رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در روايتي فرموده اند:

«نشانه خاشع در چهار چيز است: 1ـ مراقبت نفس و حساب بردن از خدا در نهان و آشكار؛ 2ـ انجام دادن كارهاي نيك؛ 3ـ انديشيدن به روز قيامت؛ 4ـ مناجات و راز و نياز با خداوند.»(28)

4ـ چرا نماز بر روح برخي از افراد، تأثيري ندارد؟
پاسخ اول:
«اين مطلب كه نماز بايد آدمي را از ارتكاب فحشاء و منكرات باز دارد، حقيقتي است كه هيچ راه گريزي از آن وجود ندارد؛ زيرا قرآن به صراحت اين خاصيت را براي نماز اثبات مي كند، پس نمازي كه اين خاصيت در آن نباشد و تنها صورت نماز در آن يافت شود لامحاله آن نماز، از نفاق خالص نشأت گرفته و نفاق هم كه بدون شك سبب دوري انسان از خدا مي شود. اگر نماز، از جميع جهات فاقد روح بود اين نماز، در بازداشتن انسان از فحشاء و منكرات هم هيچ اثري نخواهد داشت، نه جزئي و نه كلي؛ ولي اگر بعض از مراتب روح را با خود داشت، لا محاله به همان اندازه اثر خواهد داشت. نتيجه اين كه نمازي كه از جميع وجوه فاقد روح و از جميع جهات بدون حضور قلب باشد، اين نماز ثمره اي جز دوري بنده از خدا نخواهد داشت. و اين نماز، نماز كسي است كه براي ريا و يا از روي استهزاء و مسخره نماز بخواند؛ اما نمازي كه حتي يك دهم و يا بيشتر آن با حضور قلب [و براي خدا] انجام گيرد، به همان اندازه مورد قبول واقع مي شود [و به همان اندازه فرد را از گناه باز مي دارد].»(29)

پاسخ دوم:
«اينكه در قرآن كريم آمده است نماز انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد، با توجه به دو نكته بايد در نظر گرفته شود: اولاً مراد، بازداري طبيعت نماز از فحشاء و منكرات است؛ يعني نمازي كه اقامه شود و چنان كه حق آن است خوانده شود، از روي طبع چنين اثر و اقتضايي دارد [البته اگر موانعي در كار نباشد]؛ ثانياً: نماز، علت تامه اي براي بازداري از گناه نيست، بلكه از مهم ترين عوامل بازدارنده آن مي باشد. نماز صفتي در روح انسان ايجاد مي كند كه به مثابه يك پليس دروني است و صاحبش را از منكرات منع مي كند و در نتيجه روحش را از ناپاكي گناهان و آلودگيهاي ناشي از آنها دور نگه مي دارد. هدف از تشريع نماز، رساندن نمازگزاران به آن صفت بازدارندگي از گناه است. پس نمازي كه نتواند ملكه تقوا را در انسان ايجاد يا تقويت كند، مسلماً تأثير لازم را در بازداري از گناهان نخواهد داشت. وانگهي مسلماني كه نماز مي خواند و در عين حال برخي گناهان را نيز مرتكب مي شود، اگر نماز نخواند، گناهان بيشتري را مرتكب خواهد شد. اثر بخشي نماز به اندازه اقتضاي آن است و علت تامه براي منع از معصيت نيست به گونه اي كه اگر كسي نماز خواند ديگر نتواند گناه كند؛ بلكه ممكن است موانعي اثر نماز را خنثي كند؛ و اگر مانعي جلوي تأثير آن را نگيرد، مسلماً فايده خواهد بخشيد.»(30)

پاسخ سوم:
«ممكن نيست كسي نماز بخواند و هيچ گونه اثري در او نبخشد؛ هر چند نمازش صوري و آن فرد آلوده به گناه باشد. البته اين گونه نماز اثرش كم است. اين افراد اگر همان نماز را نمي خواندند از اين هم آلوده تر بودند. هر نمازي به همان اندازه كه از شرايط كمال و روح عبادت برخوردار باشد، نهي از فحشاء و منكر مي كند؛ گاه نهي كلي و گاهي هم نهي جزئي و محدود. به عبارت روشن تر: نهي از فحشاء و منكر سلسله مراتب و درجات زيادي دارد و هر نمازي به نسبت رعايت شرايط داراي بعضي از اين درجات است.»(31)

پاسخ چهارم:
شيخ طبرسي ـ قدس سره ـ در تفسير خود مي گويد:

«برخي گفته اند كه نماز، به منزله كسي است كه با سخن خود نهي از منكر مي كند و مي گويد: "فحشاء و منكر را انجام مده"؛ زيرا نماز مشتمل است بر تكبير، تسبيح، تهليل، قرائت، ايستادن در پيشگاه خداوند و ديگر اقسام و اصناف عبادت كه همگي به نيكي دعوت مي كنند و از ضد نيكي، يعني فحشاء و منكر بازدارندگي دارند.»(32)

از كلام شيخ طبرسي ـ قدس سره ـ نتيجه مي گيريم كه نماز، بر روح افراد تأثير مي گذارد ولي اين تأثير به گونه اي نيست كه از آنها سلب اختيار كند، چنان كه نتوانند گناه كنند.

پاسخ پنجم:
ابن مسعود از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نقل كرده است كه:

«لا صلوة لمن لا يطع الصلوة و طاعة الصلوة أن تنهي عن الفحشاء و المنكر.»

«نماز نخوانده است كسي كه اطاعت نماز را نكند و اطاعت نماز، آن است كه فحشاء و منكر را انجام ندهد.»

مراد از اين روايت اين است كه نماز ناهي و بازدارنده از معاصي است؛ پس هر كس كه اقامه نماز كند ولي از انجام معاصي به كنار نباشد معلوم مي شود نماز او به صفت و ويژگي اي كه حق تعالي آن را وصف كرده، نبوده است. ولي اگر بعد از آن توبه كرد و از معاصي كناره گرفت معلوم مي شود نمازش در او اثر داشته است، ولي اثربخشي آن در اين فرد، مدتي طول كشيده و زمان برده است.(33)

5ـ چرا بايد در نماز، حتماً سوره حمد خوانده شود؟
پاسخ اول: از امام رضا ـ عليه السلام ـ روايت شده است:

«همانا مردم به قرائت قرآن در نماز امر شده اند تا قرآن مهجور و ضايع نگردد و نيز به سبب اينكه قرآن محفوظ باشد و از بين نرود و فراموش نشود؛ و همانا واجب شده كه سوره حمد خوانده شود نه سوره هاي ديگر؛ زيرا هيچ سوره اي نيست كه مانند سوره حمد، جامع تمام خيرات و حكمتها باشد.»(34)

پاسخ دوم: در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است: «اسم اعظم خداوند در سوره فاتحة الكتاب پراكنده شده است.»(35)

پاسخ سوم: در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است: «هر نمازي كه در آن فاتحة الكتاب خوانده نشود ناقص است.»(36)

نتيجه: سوره حمد، به سبب ويژگيهاي منحصر به فردي كه دارد، بر ديگر سوره ها مقدم است و بر آنها برتري دارد. از اين رو در نماز، سوره حمد را مي خوانيم.

6ـ زكات دادن امام علي ـ عليه السلام ـ در ركوع نماز، با حضور قلب آن حضرت چگونه
قابل جمع است؟
اين مطلب مربوط به آيه 55 و 56 سوره مائده است:

«انّما وليكم اللّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون و من يتولّ اللّه و رسوله والذين امنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون»

«سرپرست شما تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آورده اند؛ همانان كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع، زكات مي دهند. و كساني كه ولايت خدا و پيامبر و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند؛ زيرا) حزب خدا پيروز است.»

پاسخ اول: امام علي ـ عليه السلام ـ در نماز، از خود بيگانه مي شدند نه از خدا، و زكات دادن در هنگام ركوع، توجه به خويشتن نيست، بلكه عين توجه به خداست؛ به عبارت ديگر عمل حضرت، در واقع، انجام دادن عبادت در ضمن عبادت است نه انجام دادن يك عمل مباح در ضمن عبادت؛ و به عبارت روشن تر آنچه با حضور قلب منافات دارد، توجه به مسائل مربوط به زندگي مادي و شخصي است، اما توجه به آنچه در مسير رضاي خداست، توجه به مسائل اخروي است كه با روح عبادت و حضور قلب كاملاً سازگار است و آن را تأكيد مي كند. ذكر اين نكته نيز لازم است كه معناي غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان، بي اختيار احساس خود را از دست بدهد؛ بلكه به معناي اين است كه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براي خدا نيست باز دارد.(37)

هيچ گونه مناجات و راز و نيازي غير از نماز، فوايد و آثار نماز را نخواهد داشت و صرف پاكي دل نيز ـ به فرض اينكه بدون نماز بتوان به آن رسيد ـ براي انسان فايده اي نخواهد داشت.

پاسخ دوم: زكات دادن موجب كمال است و حضرت در اين عمل، ميان عبادت روحي و بدني با عبادت مالي يعني انفاق جمع كرده است. آن التفاتي كه مانع حضور قلب مي شود توجه به امور دنيوي است وگرنه توجه به عمل خير، عبادت در عبادت است و موجب كمال مي باشد؛ مثلاً اگر انسان در نماز براي از دست دادن عزيزي گريه كند، نمازش باطل است، ولي اگر در حال نماز، براي شوق و اشتياق به حق و يا خوف از خدا گريه كند، موجب كمال و فضيلت است.(38)

7ـ چرا برخي از نمازگزاران مرتكب گناه مي شوند؟
علاوه بر آنچه در پاسخ به سؤال چهارم گفته آمد، مرحوم علامه طباطبايي نوشته است: مراد آيه از اينكه نماز، از فحشاء و منكر باز مي دارد بازداريِ به نحو اقتضاست نه به نحو عليت تامه؛ يعني طبيعت نماز اين گونه است كه اگر مانعي در كار نباشد و مزاحمي پيش نيايد، اثرش، بازداري از فحشا و منكر است، نه اينكه اين بازداري به نحو عليت تامه باشد، به اين معنا كه هر كس نماز خواند ديگر نتواند گناه كند. از اين رو سخن كساني كه در پاسخ اين شبهه گفته اند: نماز در بعضي افراد اثر دارد يا اثر نماز، تا وقتي است كه انسان در نماز است و مانند اين حرفها، صحيح نيست؛ بلكه نماز، در همه و در همه احوال اثر دارد؛ اما به نحو اقتضا. خلاصه اينكه ياد خدا (نماز) و موانعي كه از آن اثر جلوگيري مي كنند، مانند دو كفه ترازو هستند؛ هر وقت كفه ياد خدا سنگين شود، نمازگزار گناه نمي كند و هر جا كفه آن موانع سنگين شود، ياد خدا ضعيف شده، در نتيجه شخص مرتكب گناه مي شود.(39)

ممكن است علت اينكه بعضي نمازگزاران مرتكب گناه مي شوند اين باشد كه نمازي كه مي خوانند از روي عادت است نه ترس از خدا؛ چون ترك عادت بسيار دشوار است، نماز را ترك نمي كند و معاصي را مرتكب مي شود.(40) پس اگر نمازگزار، نمازش را نه از روي عادت، بلكه به سبب انجام وظيفه و با همراه شرايط و خصوصيات آن انجام دهد، او را در ترك معاصي بسيار كمك كرده و تدريجاً گناه را ترك خواهد كرد.

8ـ به چه علت مسافر بايد نماز را شكسته بخواند؟ اگر كامل بخواند آيا اشكال دارد؟
آيه 101 سوره نساء دلالت دارد بر اينكه مسافر بايد نمازش را قصر (شكسته) بخواند. آنجا كه مي فرمايد:

«و اذا ضربتم في الاْرض فليس عليكم جناحٌ اَنْ تقصُرُوا من الصلوة ...»

«هنگامي كه سفر مي كنيد، گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد ... .»

در روايات اثبات شده است كه «ليس جناح» در اينجا به معني واجب بودن است و اين آيه را در كنار آيه مربوط به طواف خانه خدا قرار داده اند.

درباره حكمت و فلسفه شكسته شدن نماز مسافر، در كتاب علل الشرايع و عيون اخبار الرضا، از امام رضا ـ عليه السلام ـ چنين نقل شده است:

«نماز در سفر، شكسته شده است؛ زيرا نماز در ابتدا 10 ركعت بود كه 7 ركعت، بعدها به آن افزوده شد؛ ولي خداي متعال در سفر تخفيف داده و آن زيادي را نخواسته است؛ به سبب اينكه براي مسافر در سفر ممكن است بجا آوردنش سخت شود؛ زيرا مسافر در سفر مشغول به امور اقامت و معيشت و مانند آن است؛ و اين تخفيف خداوند از باب رحمت و لطف اوست ... تنها نماز مغرب است كه شكسته نمي شود؛ زيرا نماز مغرب نمازي است كه در اصل و در ابتدا يك بار شكسته شده و به 3 ركعت تبديل گرديده. بنابراين ديگر نبايد شكسته شود.»(41)

9ـ چرا بعضي از نمازها را بلند و بعضي را آهسته مي خوانيم؟
پاسخ اول: در علل الشرايع و عيون اخبار الرضا از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده كه حضرت فرمود:

«علت اينكه بعضي نمازها بايد بلند و بعضي آهسته خوانده شود اين است كه نمازهايي كه بايد بلند خوانده شوند (صبح، مغرب، عشاء) در اوقاتي است كه هوا نسبتاً تاريك و واجب است بلند خوانده شوند كه اگر كسي از آنجا عبور مي كند، بداند كه جماعتي در آنجا نماز مي خوانند تا اگر خواست به آنها ملحق شود؛ چون تاريكي مانع ديدن اوست و بلند خواندن باعث مي شود او صداي نمازگزاران را بشنود. ولي دو نمازي كه آهسته خوانده مي شوند (ظهر و عصر) به دليل اينكه روز است و عملشان كاملاً قابل رؤيت است، احتياج به بلند خواندن ندارد.»(42)

پاسخ دوم: در روايت است كه از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال شد كه چرا بايد نمازهاي جمعه، مغرب، عشاء و صبح را بلند خواند ولي نماز ظهر و عصر را آهسته؟ حضرت فرمود:

«زيرا پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ وقتي به معراج رفتند اولين نمازي كه خدا بر او واجب كرد، نماز جمعه بود؛ آنگاه خداوند به ملائكه امر كرد تا پشت سر پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بايستند و به پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ دستور داد كه نمازش را بلند بخواند تا فضل و برتري خود را به ملائكه نشان دهد. سپس نماز عصر را بر او واجب كرد، ولي كسي را به پيامبر اضافه نكرد تا به وي اقتدا كند؛ از اين رو دستور داد تا آهسته قرائت كند. سپس نماز مغرب را واجب كرد و ملائكه را به پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ افزود. پس امر كرد تا بلند بخواند و همين طور در نماز عشاء. وقتي فجر نزديك شد، پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آسمان نزول كرد، آنگاه خداوند نماز صبح را بر او واجب كرد و امر كرد تا بلند بخواند تا فضل خود را به مردم نشان دهد، چنان كه به ملائكه فضل خود را نشان داده بود.»(43)

10ـ فلسفه وضو و غسل چيست؟
فلسفه وضو
پاسخ اول: در كتاب علل الشرايع و عيون اخبار الرضا از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده است كه حضرت در آن، فلسفه وضو را چهار امر دانسته است:

1ـ «لأن يكون العبدُ طاهراً اذا قام بين يدي الجبّار عند مناجاته.»؛ «پاك بودن بنده هنگام ايستادن در مقابل خدا.»؛

2ـ «نقيّاً من الأدناس و النجاسة.»؛ «پاكيزه شدن از آلودگيها و نجاسات.»؛

3ـ «مع مافيه من ذهاب الكسل و طرد النعاس.»؛ «در وضو، از بين رفتن كسالت و جلوگيري از حالت خواب آلودگي است.»؛

4ـ «و تزكية الفؤاد للقيام بين يدي الجبار.»؛ «و پاك كردن قلب براي حضور در محضر خداي جبّار.»(44)

پاسخ دوم: خدا به وضو امر كرده است؛ زيرا اعضاء وضو، مباشرت با امور دنيايي دارد و بر اثر مباشرت، كدورتهاي دنيوي به خود مي گيرند؛ پس لازم است وقتي انسان به امر اخروي اي مثل نماز رو مي آورد آن كدورتها را پاك كند. اما امر به شستن «صورت» شده، زيرا اكثر حواس ظاهر كه امور دنيايي با آنها انجام مي شود، در «صورت» است (چشم ـ دهان ...) و امر به شستن «دستها» شده؛ زيرا انسان در اكثر احوال، با اين دو، به امور دنيايي مشغول مي شود و امر به مسحِ «سر» شده؛ زيرا در آن، قوه مفكره اي است كه با آن، قصد امور دنيوي مي شود و در نهايت امر به مسح «پاها» شده؛ زيرا انسان با آنها در پي امور دنيوي مي رود.(45)

پاسخ سوم: رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در روايتي مفصل فرمود:

«شستن صورت در وضو؛ يعني خدايا هر گناهي كه با اين صورت انجام دادم آن را شست و شو مي كنم كه با صورت پاك به جانب تو عبادت كنم و پيشاني پاك بر خاك بگذارم. شستن دستها در وضو؛ يعني خدايا از گناه، دست شستم و گناهاني را كه با دستم مرتكب شده ام، دستم را از آنها تطهير مي كنم. مسح سر در وضو؛ يعني خدايا از هر خيال باطل و هوس خام كه در سر پرورانده ام سرم را تطهير مي كنم و آن خيالهاي باطل را از سر برون مي رانم. مسح پا؛ يعني خدايا من از رفتن به مكانهاي ناروا پا مي كشم و اين پا را از هر گناهي كه با آن انجام داده ام تطهير مي كنم.»

«اگر كسي بخواهد نام مبارك حق تعالي را بر زبان جاري كند، بايد دهان را تطهير كند. مگر مي شود با دهان ناشسته انسان، نام خدا را ببرد؟ بايد دهان را با آب مضمضه كند و بشويد. اين گوشه اي از اسرار وضو گرفتن است. اگر ما مي بينيم كه از نماز و از عبادت لذت نمي بريم براي آن است كه به اين اسرار آشنا نيستيم. آنها كه از عبادت لذت مي برند چيزي را به اين عبادت تبديل و تعويض نمي كنند.»(46)

پاسخ چهارم: در روايتي از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده است:

«علت وضو، اين است كه انسان در نماز، مي خواهد با اعضاي ظاهرش كه همان اعضاي وضوست در مقابل خداوند بايستد و فرشتگان را ملاقات كند، پس شستن صورت براي سجده و خضوع در آن است؛ شستن دو دست به سبب آن است كه آنها را به درگاه خدا بالا مي برد و پايين مي آورد و با آن دو كف، رغبت و رهبت و تبتّل (حركت دست، كه نشانه خوف و اميد و طلب و عبوديت است) انجام مي دهد و مسح سر و روي دو پا براي اين است كه ظاهر و آشكار و برهنه است و در جميع حالات نماز، با اين سه استقبال كند و رو به حق بايستد.»(47)

پاسخ پنجم: در روايتي نقل شده كه يكي از يهوديان از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ سؤال كرد به چه دليل در وضو بايد اين چهار عضو را شست و حال اينكه اين مواضع، تميزترين اعضاي بدن است؟ حضرت فرمود:

«وقتي شيطان حضرت آدم را وسوسه كرد، حضرت آدم به آن درخت نزديك شد و به آن نگاه كرد، و با اين كار آبرويش رفت، سپس ايستاد و به طرف آن درخت رفت و اين اولين خطاي او بود؛ سپس با دست از ميوه آن درخت خورد كه با اين كار لباسهايش از بدنش افتاد، پس دستش را بالاي سرش گذاشت و گريست و آنگاه توبه كرد، از اين رو خداوند بر او و نسل او واجب كرد كه اين چهار عضو را تطهير كنند.»(48)

فلسفه غسل
پاسخ اول: در غسل به شستن تمام بدن امر شده است؛ زيرا پست ترين حالات انسان و شديدترين حالتِ تعلق دنيويِ انسان، حالت جماع كردن است و از آنجا كه بر تمام قسمتهاي بدن، جنابت پخش مي شود، لازم است براي پاك شدن از اين جنابتِ فراگير، همه بدن شسته شود؛ از اين رو پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: «ان تحت كل شعرة جنابة.»؛ «همانا زير هر مويي جنابتي است.»(49)

پاسخ دوم: در روايتي از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده است:

علت غسل جنابت، پاكيزگي و نظافت، و پاك كردن انسان خود را از مني و تطهير كردن ساير قسمتهاي بدن است؛ زيرا جنابت از تمام اعضا خارج مي شود، پس تطهير تمام بدن بر او واجب شده است.(50)

معناي غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان، بي اختيار احساس خود را از دست بدهد؛ بلكه به معناي اين است كه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براي خدا نيست بازدارد.

علت غسل عيدين و جمعه و ديگر غسلها آن است كه انسان با آنها، پروردگار خود را تعظيم كرده بزرگ مي دارد و نيز به سبب آنها متوجه به خداوند كريم و بزرگوار خود مي شود و از خداوند درخواست آمرزش مي كند و نيز به سبب اينكه روز عيد براي مردم شناخته شده، خداوند غسل اين روزها را بزرگداشت و تفضيل آنها بر ديگر روزها قرار داد و علت غسل جمعه، طهارت و پاكي بنده تا جمعه ديگر است.

علت غسل ميت اين است كه ميت را غسل دهند تا از آلودگيها و امراضي كه داشته، پاك شود؛ زيرا ميت با فرشتگان ملاقات مي كند و با اهل آخرت همنشين مي گردد. پس چه نيكوست وقتي بر خدا وارد مي شود و پاكان را ملاقات مي كند، با طهارت و نظيف باشد تا مورد درخواست رحمت و شفاعت واقع شود. و ديگر اينكه، براي پاك شدن از آن مني اي كه از آن آفريده شده، و در هنگام مرگ از بدن او خارج مي شود و جنب مي گردد، غسل لازم است.

علت غسل مس ميت، طاهر شدن شخص است از چرك و پليديهايي كه به جهت مس كردن ميت به او رسيده؛ زيرا شخصي كه از دنيا رفته، روحش از او مفارقت كرده و بيشتر ميكربها در پيكر او باقي مي ماند، پس بايد پس از تماس با او، تطهير انجام شود.(51)

پاسخ سوم: علت اينكه در جنابت بايد همه بدن را شست اين است كه «حالت جنابت يك حالت موضعي نيست؛ چرا كه اثر آن در تمام بدن بروز مي كند و همه سلولهاي بدن در اين وضعيت سست مي شوند و اين نشانه تأثير فراگير آن بر تمام بدن است. براساس تحقيقات دانشمندان دو رشته اعصاب نباتي به نام سمپاتيك و پاراسمپاتيك در سراسر بدن گسترده شده اند؛ وظيفه اعصاب «سمپاتيك»، تند كردن و پاراسمپاتيك، كند كردن فعاليتهاي بدن است. از تعادل فعاليتهاي اين دو رشته عصبي، بدن به صورت يكنواخت كار مي كند. گاهي فعاليتهايي در بدن رخ مي دهد كه اين تعادل را به هم مي زند، از جمله اين فعاليتها، لذت جسمي است كه تعادل طبيعي و سلسله اعصاب را مختل مي كند و در اين صورت يكي از اقداماتي كه مي تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وادارد و تعادل را برقرار سازد، تماس آب با بدن است. از اين رو شارع، حكم فرموده است كه در حين جنابت همه اعضاي بدن، با دستور ويژه شسته شود و در پرتو اثر حياتي آب، تعادل كامل بين سلسله اعصاب ايجاد گردد».(52)

11ـ فلسفه اذان و اقامه چيست؟
پاسخ اول: «اذان، اعلام قواي مادي و ملكوتي در انسان براي حضور در پيشگاه خداوند و اقامه حاضر نمودن آن قوا در محضر حضرت دوست است. با تكبيرات اوليه، اعلام مي كند كه موجودات عاجزند از ثناگويي خداوند و با نفي هر الهي غير از او، استحقاق داشتن ثنا را از غير او نفي مي كند و با شهادت به رسالت پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به مقام شامخ آن حضرت توسل مي جويد. سپس اعلان مهيا شدن براي نماز مي كند: «حيّ علي الصلاة»، سپس سرّ نماز را اجمالاً اعلان مي كند: «حيّ علي الفلاح؛ حيّ علي خير العمل» و آن گاه كه فطرت را بيدار و قوا را مهيا كرد، تكبير و تهليل را تكرار مي كند تا اعتراف به عجز، در قلب مستقر شود. آن گاه با اقامه، حقايق سابقه را تصديق و تعميق مي كند و فطرت را باز متنبه مي سازد و آن گاه كه بنده به اين جا رسيد اعلان حضور مي كند كه «قد قامت الصلاة».(53)

پاسخ دوم: اذان، ندا كردن مردم و فرا خواندن آنها به سوي خداست و متذكر كردن آنها به حضرت حق است.(54)

12ـ با اين كه خداوند مكان و جهت خاصي ندارد، چرا بايد به سمت قبله نماز خواند؟
پاسخ اول: «به سبب آن كه رو به سمت خانه خدا كردنِ ظواهرِ بدن انسان، مقدمه و وسيله و محركي است براي روي كردن بواطن انسان به سوي جهت واحدي كه همان خانه خدا باشد؛ همين امر باعث مي شود كه قلب انسان از حالت التفات به جهات مختلف خارج شود و تنها به يك سمت كه خانه خداست ملتفت شود و اين، خود مقدمه اي است براي توجه به صاحب خانه، كه خداوند متعال مي باشد.»(55)

پاسخ دوم: حكمت امر به روي نمودن به سمت خاصي (سمت كعبه)، امتحان كردن بندگان بوده است به اين كه آيا به هر سمتي كه خدا بگويد و به هر نحوي كه او بگويد عبادت مي كنند يا نه؟ از اين رو خداوند بندگانش را تشويق و تحريك كرد تا كعبه را زيارت كنند و آن را بزرگ بشمرند و به وسيله آن خدا را عبادت كنند تا ببيند كه چه كسي مطيع و چه كسي نافرمان است.(56)

13ـ نشانه قبولي نماز چيست؟
بهترين سخن، سخن خداست. خداوند متعال درباره قبولي نماز، معياري را در قرآن بيان كرده است كه با كمي دقت قابل فهم است. در آيه 45 سوره عنكبوت مي فرمايد: «ان الصّلاة تَنْهي عن الفحشاء و المنكر».

نشانه قبولي نماز، اين است كه انسان از گناه دوري كند؛ زيرا نماز باعث مي شود كه انسان به ياد خداوند باشد و اين، باعث خوفِ از نافرماني مي شود.(57)

امام صادق ـ عليه السلام ـ در روايتي فرموده است: «هر كس دوست دارد بداند نمازش قبول شده يا نه، ببيند كه آيا نمازش او را از گناه و زشتي باز مي دارد يا نه؟ پس به هر اندازه كه نمازش او را از گناه باز بدارد به همان مقدار نمازش قبول واقع شده است.»(58)

14ـ فلسفه و حكمت نماز آيات چيست؟
پاسخ اول: از آنجا كه علت واجب شدن نماز آيات اموري است كه شباهت زيادي به وقايع زمان قيامت دارد، نماز آيات واجب شده است تا عاملي باشد براي اينكه انسان به ياد خدا و قيامت و وضعيت هولناك آن بيفتد و در نتيجه متذكر مرگ شده، به تقوا و عمل صالح بپردازد.(59)

پاسخ دوم: در حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ چنين آمده است: «وقتي خداوند، اراده ترساندن و عذاب بندگانش را بكند خسوف و كسوف را ايجاد مي كند. پس وقتي آن را ديديد به درگاه خداوند تضرع كنيد و نماز بخوانيد (تا از عذاب در امان باشيد).»(60)

پاسخ سوم: در وسائل الشيعه آمده است: «براي كسوف نمازي قرار داده شده؛ زيرا كسوف از نشانه ها و آيات خداوند است، ولي معلوم نيست كه آيا براي رحمت نازل شده يا براي دفع عذاب ... پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ دوست مي داشت كه امت او در هنگام كسوف به درگاه خداوندِ خالق و راحم، تضرع كنند تا خداوند شر و ضرر كسوف را از آنها دفع كند؛ چنان كه وقتي قوم يونس در هنگام كسوف به درگاه خداوند تضرع كردند خداوند عذاب را از آنها برداشت.»(61)

15ـ نمازگزاران واقعي چه خصوصياتي دارند؟
يكي از بزرگان معاصر به اين پرسش چنين پاسخ داده است:

«الذين هم علي صلواتهم دائمون»؛(62) «آنان كه همواره نمازشان را مي خوانند و هرگز نماز را ترك نمي كنند و به بركت نماز اين چنين خواهند بود.» «والذين في أموالهم حقٌّ معلومٌ، للسائل و المحروم»؛(63) نمازگزار كسي است كه همه آنچه در اختيار اوست به خود اختصاص نمي دهد ـ سخن از مال حلال است نه مال حرام؛ اگر كسي از مال حرام بخشش كرد كه طَرْفي نمي بندد؛ آن كس كه از راه حلال به دست آورد مالك مال مي شود. فرمود نمازگزار كسي است كه مال او حساب شده است، ديگران در مال او سهمي دارند.

ديگران دو قسم اند: عده اي سائل اند كه روي سؤال دارند؛ و عده اي روي سؤال هم ندارند، يا دسترسي ندارند. نمازگزار كسي است كه اموال او مورد تعلق حق ديگران قرار مي گيرد. «والذين يُصَدِّقون بيوم الدين»؛(64) نمازگزاران آن كساني هستند كه قيامت را باور دارند؛ چون ياد معاد است كه انسان را طاهر مي كند، و همه مشكلات بر اثر فراموشي قيامت است.

وقتي قرآن كريم علت تبهكاري تبهكاران را مي شمارد مي فرمايد: «لهم عذابٌ شديدٌ بما نَسُوا يوم الحساب»؛(65) يعني براي آنها عذاب شديد است چون روز قيامت را فراموش كردند. به خاطر همين فراموشي تن به گناه دادند. نمازگزار قيامت را فراموش نمي كند، آن را باور دارد. «والذين هم من عذاب ربّهم مشفقون»؛(66) يعني اينها از عذاب خداي سبحان هراسناكند. نماز آن است كه انسان را از قيامت هراسناك كند؛ نماز آن است كه انسان را به ياد معاد تذكر دهد. «ان عذاب ربّهم غير مأمون»؛(67) چه كسي در امان است كه گرفتار عذاب خدا نشود؟ مگر انسان برگه ايمني دريافت كرده است؟!

آنگاه قرآن در تتمه بيان خواص نماز مي فرمايد:

«والذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون»؛(68) آنان كه امانتهاي خود را ـ چه مالي و چه غير مالي ـ رعايت مي كنند و تعهداتي را كه دارند ـ چه بين خود و خدا و چه بين خود و ديگران ـ عمل مي كنند. خدا آن قدر به ما نزديك است كه به ما مي فرمايد با من عهد ببنديد، مرا طرف معامله خود قرار بدهيد.

«والذين هم بشهاداتهم قائمون»(69) كساني كه در شهادتهاي خود ايستادگي كنند؛ اگر به وحدانيت حق شهادت مي دهند، مي ايستند؛ اگر به رسالت حق شهادت مي دهند مي ايستند؛ اگر در ديگر مسائل حقوقي به حق شهادت مي دهند، ايستادگي مي كنند؛ اهل ايستادگي و اهل قيام اند.

«والذين هم علي صلاتهم يحافظون»(70) نمازگزاران كساني هستند كه مواظب نماز خويشتن اند، همه اوقات نماز را حفظ مي كنند.

«اولئك في جناتٍ مُكرمون»؛(71) «اينان در بهشت از كرامت الهي برخوردارند.»(72)

1- الصلاة، محمد محمدي ري شهري، ص 139.

2- سوره هود (11) آيه 114.

3- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 447.

4- امالي مفيد، ص 189.

5- الفردوس، ج 2، ص 405.

6- سوره عنكبوت (29) آيه 45.

7- سوره بقره (2) آيه 153.

8- مجمع البيان، ج 1، ص 217.

9- خصال، ص 632.

10- تنبيه الخواطر، ج 2، ص 76.

11- الجامع الصغير، ج 1، ص 314.

12- عوالي اللآلي، ج 1، ص 322.

13- الاثنا عشرية، ص 327.

14- تفسير نمونه، ج 16، ص 291 ـ 294.

15- علل الشرايع، ص 317.

16- نهج البلاغه، حكمت 252.

17- الصلاة، ري شهري، ص 24.

18- ظاهراً منظور از حلقه، همان خط يا دائره فرضي نصف النهار است و اگر چنين باشد زوال شمس نسبت به شهرها و بلاد مختلف كه طول جغرافيايي آنها روي كره زمين اختلاف دارد متفاوت است. از اين رو زوال به وقت معين ـ چنان كه از ظاهر عبارت استفاده مي شود ـ اختصاص ندارد و با توجه به همين اختلاف است كه اوقات نماز در بلاد مختلف با هم تفاوت دارد.

19- يعني نماز را از وقت زوال خورشيد تا نيمه شب بپادار.

20- من لايحضره الفقيه، كتاب الصلاة، ص 317 ـ 320.

21- همان، ص 320 الي 321.

22- عيون اخبار الرضا ـ عليه السلام ـ ، ج 2، ص 230 ـ 277.

23- همان، ص 231.

24- «و استعينوا بِالصَّبر و الصلاة ...».

25- تفسير تسنيم، ج 4، ص 173.

26- فريادگر توحيد، ص 233.

27- سوره مؤمنون (23) آيه 1 و 2 و 3.

28- ميزان الحكمة، ج 3، ص 1407.

29- اسرار الصلاة، ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، ص 177 ـ 179. لازم به يادآوري است كه اين مطلب از ديدگاه عرفاني صحيح است وگرنه هرگاه نماز با شرايطي كه در رساله هاي عمليه آمده، خوانده شود به لحاظ فقهي مجزي و كافي خواهد بود.

30- نمازشناسي، حسن راشدي، ج 2، ص 155.

31- تفسير نمونه، ج 16، ص 285.

32- مجمع البيان، ج 8، ص 447.

33- تفسير منهج الصادقين، ملا فتح الله كاشاني، ج 7، ص 163.

34- وسائل الشيعه، ج 6، ص 38، ح 7282.

35- همان، ح 7284.

36- همان، ح 7285.

37- تفسير نمونه، ج 4، ص 428.

38- شبهاي پيشاور، ص 453.

39- ترجمه الميزان، ج 16، ص 198.

40- همان، ص 163.

41- وسائل الشيعه، ج 8، ص 520، ح 11337؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ح 1318؛ علل الشرايع، ص 323.

42- وسائل الشيعه، ج 6، ص 82، ح 77406.

43- وسائل الشيعه، ج 6، ص 83، ح 7407.

44- وسائل الشيعه، ج 1، ص 368، باب اول.

45- اسرار الصلوة، شهيد ثاني، ص 59؛ اسرار الحكم، ملاهادي سبزواري، ص 476.

46- اسرار عبادات، جوادي آملي، ص 20.

47- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 172، باب 33، ح 1.

48- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 34، ح 127؛ وسائل الشيعه، ج 1، ح 1035.

49- اسرار الصلوة، شهيد ثاني، ص 61؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 43، ح 170.

50- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 43، ح 171.

51- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 171، باب 33، ح 1.

52- مجله قرآني بشارت، شماره 20، ص 53.

53- سر الصلاة، امام خميني(ره)، ص 67؛ آداب نماز، حضرت امام (ره)، ص 122.

54- اسرار الحكم، ص 510.

55- اسرار الصلاة، شهيد ثاني، ص 79؛ ترجمه اسرار الصلاة، ميرزا جواد ملكي، ص 198.

56- وسائل الشيعه، ج 4، ص 302، ح 5212 و ص 298، ح 5203.

57- تفسير شبّر، ص 605.

58- ترجمه الميزان، ج 16، ص 211.

59- اسرار الصلوة، شهيد ثاني، ص 208.

60- المقنعة، شيخ مفيد، ص 208.

61- وسائل الشيعه، ج 7، ص 483.

62- سوره معارج (70) آيه 23.

63- همان.

64- همان، آيه 26.

65- سوره ص (38) آيه 26.

66- سوره معارج (70) آيه 27.

67- همان، آيه 28.

68- همان، آيه 32 ـ 35.

69- همان، آيه 33.

70- همان، آيه 34.

71- همان، آيه 35.

72- اسرار عبادات، عبدالله جوادي آملي، ص 41
تاریخ به روز رسانی: 1395/09/29
تعداد بازدید: 4582
امتیازدهی
میانگین امتیازها:4 تعداد کل امتیازها:1
مشاهده نظرات (تعداد نظرات 0)

ارسال نظرات
نام
آدرس پست الکترونیکی شما
شماره تلفن
توضیحات
خواندن کد امنیتی تغییر کد امنیتی
کد امنیت
آدرس:شهركرد، بلوار كاشاني، ستاد مركزي دانشگاه
كدپستي:8815713471 تلفن :
تاریخ بروز رسانی 1403/01/10
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد میباشد.
Copyright © 2014 S.K.U.M.S - All rights reserved
A+ A-
Powered by DorsaPortal